مستجاب شدن دعای شهید که برای تشنگی نیروهایش دعا کرد

 

 

 

 

بچّه‌ها محاصره شده بودند
نیروهای پشتیبانی نمی‌توانستند کمک برسانند. همه تشنه و گرسنه بودند. «کارور» هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد. در همین لحظه، بچّه‌ها «کارور» را دیدند که با قدم‌های استوار به طرف «تپّه‌های بازی دراز» می‌رود. تیمّم کرد و روی یکی از تپّه‌ها ایستاد. «تکبیره الاحرام» را با صدای بلند گفت و شروع کرد به نماز خواندن. مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقه‌ای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دست‌هایش را بالای سرش برد و چشم‌هایش را بست. نمی‌دانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّه‌ها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد.

شهید محمدرضا کارور
 

 

نیروهایش ,تشنگی ,تشنگی نیروهایش ,برای تشنگی ,دعای شهید ,برای تشنگی نیروهایش منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فرزند هنر:ملاير زادگاه عشق کتابخانه عمومی شهید صدر اسفرجان mirageroleplay همه چی موجوده درایور پک 8music8 تخفیف دونی فیلم , اهنگ , خبر , سریال کلبه محبت بلوک تکن ام صادق زد